
این چه موجودی است که رسول خدا به هنگام قیامت و صحنه محشر، جبرئیل از طرف راست او و میکائیل در جانب چپ ، و امیرالمؤمنین در جلو او ، و دو آقای جوانان اهل بهشت امام حسن و امام حسین (ع) در پشت سر او حرکت می کنند و این چنین با جلالت وارد محشر می گردد و ندایی از جانب حق تعالی می رسد و ایشان را به خلایق معرفی می نماید تا این که وارد بهشت شود و خداوند به او می فرماید از من درخواست نما تا به تو عطا نمایم و هر آرزویی که داری جامه عمل خواهم پوشاند و او در جواب خداوند عرض می کند؛ تو بزرگترین آرزوی من بودی و هستی. و از خداوند تقاضا می کند که محبین مرا به آتش دوزخ مسوزان . و خداوند در جواب می فرماید: قبل از خلقت آسمان ها و زمین با خود عهد نموده ام که محبین تو را به آتش دوزخ نسوزانم .
فاطمه یک زن بود، آن چنان که اسلام می خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود. وی در همه ابعاد گوناگون (زن بودن) نمونه شده بود.
مظهر یک (دختر) در برابر پدرش.
مظهر یک (همسر) در برابر شویش.
مظهر یک( مادر) در برابر فرزندانش.
مظهر یک زن مبارز و مسوول، در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.
گلزار خانه علی و فاطمه به سومین گل آراسته میشود. چشم میچرخانم و دنیا و مافیها را غرق در شادی میبینم. گویا زمین و آسمان سرمست هستند و ولادت مونس و یار حضرت حسن مجتبی و حامی حضرت حسین را خوشآمد میگویند. زهرا شادمان است که پسرانش برای روزهایی که او دیگر نیست، غمخواری صبور و مهربان دارند.
زینب کبری در عالم هستی نمایان میشود؛ بلبل در ستایش زینب ترانه میسراید و پروانه پر میزند تا شیفتگی خود را نشان دهد. به سبک بلبل و پروانه این ولادت خجسته را تبریک میگوییم.
اصلا مسئله حجاب این نیست که خانم ها باید پوشیده باشند یا نباید پوشیده باشند؛
مسئله حجاب این است که آیا استفاده مردها از خانم ها رایگان باشد یا رایگان نباشد.
شهید مطهری
بهلول هارون را در حمام دید
و گفت: به من یک دینار بدهکاری ، طلب خود را می خواهم.
هارون گفت: اجازه بده از حمام خارج شوم
من که این جا عریانم و چیزی ندارم بدهم
بهلول گفت: در روز قیامت هم این چنین عریان و بی چیز خواهی بود
پس طلب دنیا را تا زنده ای بده که حمام آخرت گرم است و دستت خالی
از خدا پرسیدند:
عزیزترین بندگان نزد تو چه کسانی هستند؟
خداوند گفت:
آنها که میتوانند تلافی کنند
اما به خاطر من میبخشند .
آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
می خواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره .
روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند .
نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت .او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید :
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یک دفعه کلاس از خنده ترکید ...
بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند .
اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند
اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی .
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد
و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند .
او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و ...
به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود .
آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد
مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت
آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم
و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم .
پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش میدانستم
و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود !
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟
همسرم جواب داد :من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم .
و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید.
تئودور داستایوفسکی
عظمت در دیدن نیست
عظمت در چگونگی دیدن است
با نام رضابه سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید
اباصلت هروى تا آخرين لحظه زندگى امام رضا (عليه السلام)، از وى جدا نشد و حديث غم انگيز شهادت آن حضرت را چنين نقل كرد:
روزى در محضر امام رضا (عليه السلام)بودم. آن حضرت فرمود: فردا به مجلس مامون داخل مى شوم. اگر با سرپوشيده از آن خانه خارج شدم ديگر با من سخن نگو. روز ديگر آن حضرت بعد از نماز صبح جامه هايش را پوشيد و در محراب نشست و منتظر ماند تا اين كه غلامان مامون آمدند. آنگاه كفش خود را پوشيد، رداى مبارك را بردوش افكند. و به مجلس مامون وارد شد. من در خدمت آن حضرت بودم. چند طبق از ميوه هاى گوناگون نزد مامون بود. او خوشه انگورى را كه بعضى از دانه هاى آن را زهرآلود كرده بودند، دردست داشت و آن دانه هايى كه زهرآلود نبود مى خورد تا متهم نشود. چون نظرش به آن حضرت افتاد. مشتاقانه از جاى خود برخاست و دست در گردن مبارك امام (عليه السلام)انداخت و ميان دو ديده وى را بوسيد و به حسب ظاهر آنچه مى توانست اكرام و احترام نمود .
او را به جاى خود نشاند و آن خوشه انگور را به او داد و گفت:
يابن رسول الله! از اين نيكوتر انگور نديده ام .
حضرت فرمود: شايد انگور بهشت از اين نيكوتر باشد .
مامون گفت: از اين انگور تناول نما .
حضرت فرمود: مرا از خوردن اين انگور معاف دار .
مامون خيلى اصرار كرد.. .
حضرت سه دانه از آن انگور زهر آلود تناول كرد. حالش دگرگون شد. باقى انگور را بر زمين افكند و از آن مجلس برخاست.
مامون گفت: اى پسرعمو كجا مى روى؟!
فرمود: به آنجا كه مرا فرستادى.
آن حضرت غمگين و محزون سرخودرا پوشيد و از خانه مامون بيرون آمد .
اباصلت مى گويد: به دستور وى با او سخن نگفتم تا به خانه خودوارد شد و فرمود: در را ببند...
امام رضا (عليه السلام)با همين انگور زهرآلود به ديار ابد شتافت و شربت شهادت نوشيد.
پیامدهاى رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
از لسان مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها
1. ضعف و سستى در میان مردم ایجاد شد.
2. تفرقه و اختلاف به وجود آمد .
3. امید و آرزوهاى مسلمانان به ناامیدى تبدیل شد.
4 . به حریم پیامبر بى حرمتى شد .
5 . خط نفاق و دورویى آشكار شد .
6 . دین و معنویت كم رنگ شد .
7 . مردم دچار بى تفاوتى شدند .
8 . مردم پیمان شكنى كردند .
9 . مردم دچار وسوسه هاى شیطانى شدند .
10. شتاب در شنیدن حرف هاى بیهوده و بى اساس رونق گرفت.
11. نطفه مظاهر فساد روئیدن گرفت .
12. فرصت طلبان به سر كار آمدند .



